در جستجوی صلح



چند تن از دوستان فرهیخته و نازنین ام در خصوص یادداشتی که با موضوع اعتراض به تعطیلی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها نگاشته بودم، نقطه نظرات و انتقاداتی داشتند. برخی از چرایی انتساب این حرکت به تفکر اخباریگری و انجمن حجتیه پرسیده بودند و اینکه با چه مستندی این ادعا مطرح شده است و گروه بیشتری به این انتقاد داشتند که چرا نقش حلقه‌ی شیرازی و اصطلاحا جریان شیعه انگلیسی را نادیده گرفته ام. این دوستان محکم و قاطع بر این باورند که این دست حرکتها توسط حلقه شیرازی و مشخصا جریان شیعه انگلیسی و برای بدنام کردن تشیع و نظام جمهوری اسلامی راهبری و هدایت می شود و بایستی در پس این حرکتها نقش سرویس های جاسوسی کشورهای خارجی را جستجو کرد.

به دوستان گروه دوم عرض کردم که اساسا جریانی چون حلقه شیرازی و یا همان شیعه انگلیسی توانایی سازماندهی و ایجاد چنین حرکتهایی را ندارند و اطلاق عنوان شیعه انگلیسی به این نوع از حرکتهایِ خلافِ قرائت حاکم تنها پوششی است برای فرار از پاسخگویی متولیان امر و تگذاران این عرصه. چه آنکه در غیر اینصورت سیستم عریض و طویل حوزه و نهادهای مذهبی حاکمیتی با آن ردیف بودجه های متنوع و متعدد و پنهان و آشکار در جایگاه متهم قرار می گیرند و ناگزیر از پاسخگویی خواهند بود و لذا بهترین راه برای تبرئه خود و فرار از پاسخگویی را انتساب این نوع حرکتها به خارج از کشور می دانند.

در خصوص دوستان گروه نخست هم عرض کردم که در صورتی که قرار باشد طابق النعل بالنعل و بصورت مصداقی هریک از این حرکتها را بررسی و نشانه گذاری کنیم ایراد شما وارد است. اما من بیشتر با یک رویکرد کلی این مساله را پردازش کرده و خاطر نشان کردم که تفکر اخباریگری و رویکرد جریان حجتیه ای که برآمده از همان تفکر است، میوه ای جز این به ما نخواهد داد. نمیتوان و نباید این نوع حرکتها را برآمده‌ی صرف از احساسات یک عده از مردم عادی تلقی کرد که چنین تلقی‌ای اگر نگوییم غلط، که حتما ساده انگارانه خواهد بود.

باور من اینست که اخباریگری در قالب های مختلف اعم از حجتیه ای که در حال تقیه باشد و اخباری مسلکی که در لباس یک اصولی - بر همان مشی تقیه - در حال فعالیت است، با سرعتی قابل توجه در حال گسترش و پیشرفت است.

واقعیت اینست که در حلقه های نزدیک بسیاری از مراجع و بزرگان حوزوی که خود را در شمار اصولیین میپندارند، هستند سربازان مجاهد و تلاشگری که با جان و دل در مسیر اعتلای تفکر اخباریگری به زعم خود جهاد و مبارزه می کنند.

وقایع رخ داده در قم و مشهد بدون تردید شاخ و شانه کشیدن همین جریان قدرت گرفته ایست که در طی سالهای زعامت آیت الله ای به دلایل مختلف -درست یا نادرست- با ایشان به مماشات رفتار شد و فارغ از نوع و نحوه مواجهه حاکمیت با ایشان درخصوص رخداد اخیر؛ باید پذیرفت که اینان بیش از گذشته و پیش از دیگران پیام خود را بطور جدی به حاکمیت منتقل کرده اند.

در خصوص نفوذ و گسترش اخباریگری به نظرم این نفوذ را باید در دو حوزه ببینیم. اول حوزه فردی و دیگر اجتماعی. در حوزه فردی از قدیم الایام اخباریگری حضور قدرتمندی داشته و همچنان دارد. نوع نگاه و نگرش مردم به مسایل مختلف دین و دینداری برآمده از رویکردی اخباریست تا اصولی. اساسا دین عامه بیشتر معطوف به اخباریات است نه در اسلام که در اکثریت قریب به اتفاق ادیان‌.

تلاشهای صورت گرفته توسط مراجع و نهادهای علمی هم نه تنها نتوانسته تغییر بنیادینی را پدید آورد بلکه به دلایل مختلف و متعدد از جمله مصلحت اندیشی های بی شمار، در بسیاری موارد با سکوت و همراهی ضمنی مراجع و بزرگان مذهب تشیع همراه بوده است.

اما درحوزه اجتماعی داستان کاملا متفاوت است. اینگونه میتوان گفت که در بعد از انقلاب ظاهرا امام خمینی اجازه حضور این جریان را در مراتب بالای حاکمیت نداد. نه تنها به ایشان بهایی نداد، بلکه آنها را به نوعی طرد کرد. 

در دوران پس از امام به دلایل ی و اجتماعی و غیره شرایط کمی فرق کرد. این جریان در دوران امام خمینی با گوشه نشینی و پرهیز از ورود به عرصه های مختلف، خود را بازسازی و آماده ورود به عرصه های اجتماعی کردند. این جریان اندک اندک نفوذ خود را گسترش داد و به نظر بنده -که احتمالا از نظر خیلی ها نادرست تلقی شود - سالهای اولیه پس از رحلت امام و آن دورانی که در محافل حوزوی بر سر مساله مرجعیت آیت الله ای بحث و جدل درگرفته بود، این جریان هوشمندانه عمل کرد، وارد میدان شد، امتیاز داد، امتیاز گرفت و جای پای خودش را محکم کرد. از همان زمان به بعد دوران جدیدی در تاریخ اخباریگری شروع شده و همچنان روز به روز قوی تر و پرنفوذ تر از قبل در حال قدرت نمایی و عرض اندام است. 

ما بعد از انقلاب و بویژه در سه دهه اخیر به لطف دلمشغولی های فراوان حاکمیت و غفلتش؛ در حوزه های علمیه الی ماشاءالله ملامحمد امین های استرآبادی تربیت کردیم و دریغ از وحید بهبهانی ها که اگر هم هستند به جهت حفظ عِرض و جانشان گویی کنج عافیت گزیده و تقیه را پیشه ساخته اند.

حقیقت تلخ اینست که بواسطه نبود آزاد اندیشی واقعی در حوزه ها و محافل علمی و فکری کشور، جریانات اینچنینی برای بقا و دوام خود ناگزیرند در شکل ها و قالب های دیگری به حیات خود ادامه دهند.

همین منکوب کردن ها، به رسمیت نشناختن ها، به حاشیه راندن ها و ندادن فرصت حضور آزادانه در محافل مختلف علمی و فکری، ایشان را به تغییر استراتژی ناگزیر کرد و نتیجه این شد که بسیاری از مهره های این جریانها در نهادهای مختلف حاکمیتی جای پای خود را باز کرده و حضور خویش را تثبیت کنند؛ از مجمع تشخیص مصلحت نظام تا مجلس شورای اسلامی، از شورای نگهبان تا شورای عالی انقلاب فرهنگی، از دولت تا مجموعه های تحت نظر رهبری.

راه چاره نه در برخوردهای حذفی و انکار اینها بلکه باز کردن راه برای حضورشان در محافل علمی است تا با نقد و بررسی آراء و نظراتشان حقیقت بر همگان روشن شود. حاکم شدن فضای نقد و آزاد اندیشی واقعی می تواند نجات بخش جامعه شیعه باشد؛ تبختر، تفرعن و خود بزرگ بینی بایستی از محافل حوزوی و علمی تشیع رخت بر بندد و باب گفتگو و نقد سازنده بطور عینی، حقیقی و غیر دستوری باز شود. در اینصورت است که می توان به پاکیزه و پیراسته شدن منظومه بزرگ تشیع امیدوارتر بود و رویکرد رهایی بخش الهیات شیعی را جدی تر دید.


این صدایِ رسایِ ناقوس اخباریگری است در دل شهری که در چهار دهه اخیر داعیه دار تفکر عقلانیت شیعی در جهان اسلام بوده است؛ ادعایی البته بزرگ، شگرف و حیرت انگیز.

این نهیبِ پیروزمندانه‌ی تفکر حجتیه است بر سر همه‌ی بزرگان دینی که بر خلاف اسلاف خویش،با گوشه نشینی و عافیت طلبی راه را بر رشد و توسعه این تفکر باز گذاشته اند.این تازه آغازِ یک راه است.

تفکر اخباریگری به پرچمداری جریان حجتیه در سالهای نخست انقلاب که با نهیب تند امام خمینی به گوشه ای خزید، با سازماندهی و بازشناسی موقعیت و جایگاه خود، هوشمندانه درصدد توسعه و نفوذ برآمد و از غفلت حاکمیتِ برآمده از فقه اصولی نهایت بهره را برد.

واقعیت تلخ اینکه نه در دوران رهبری امام خمینی و نه در دوران جانشین او، این جریان هیچ گاه حذف نشد، بلکه با درایت و زیرکی در لایه های مختلف حاکمیت و مراکز علمی و فرهنگی و حتی امنیتی نفوذ کرد و اینک در آغازِ دهه پنجم انقلاب با فریاد بلندِ هل مِن مبارز، آماده ورود به جنگ قدرت است.

مماشات حاکمیت و بزرگانِ حوزه بویژه در سه دهه اخیر با این جریان، کار را به جایی رسانده است که اینک نمایندگان این تفکر در مراکز مهم تصمیم سازی و تصمیم گیری کشور نفوذ کرده و با پشتوانه سازمان بزرگ و تقریبا قدرتمند خود صاحب کرسی شده اند.

شوربختانه تلاش منسجم و مستمر این گروه در حوزه های مختلف اعم از تقنینی، قضایی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، ی و حتی امنیتی در حال به ثمر نشستن است و دیری نخواهد پایید که این آرامش و س به طوفانی سهمگین و ویرانگر بدل شود.

هرچند این جریان بسیار امیدوار است تا ایران را به گروگان خود درآورده و تقاص سالها سرکوب و گوشه گیری اجباری را از حاکمیت بگیرد، اما در قبال مردمانش کاری از پیش نخواهد برد؛ چرا که این مردمان در آستانه‌ی یک رنسانسِ بزرگ فکری و عقیدتی قرار گرفته اند؛ می توان امید داشت که در دوران پساکرونا سهم عقلانیت در دین باوری و دین ورزی عامه بیشتر از قبل گردیده و از اینرو این نوع حرکتها، اعتراضها، تفسیرها و تبیین ها می تواند امری مبارک و خجسته باشد. از این منظر بایستی این حرکتها را بر همه‌ی آنانی که دغدغه‌ی عقلانیت و تفکر انتقادی در حوزه‌ی دین و دینداری عامه دارند تبریک گفت. مبارکمان باشد.


قم به عنوان خاستگاه سنتی ت شیعه و حوزه علمیه آن به عنوان بزرگترین مرکز علمی تشیع در ایران، از گذشته تاکنون نقشی پررنگ و تاثیرگذار در تحولات ی و اجتماعی کشور داشته است. این نقش و اثرگذاری به ویژه پس از مشروطه بسیار پررنگ تر و برجسته تر بوده بطوری که کمتر تحول ی و اجتماعی در سده اخیر ایران را می توان سراغ داشت که ردپای قم در آن دیده نشود.

در نیم قرن اخیر و تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، قم مرکز فرماندهی گروههای مذهبی و جریانات دینی در سراسر کشور بود و البته پس از آن نیز این نقش تاکنون حفظ شده است. اقامت سنتی مراجع شیعه چه قبل و چه بعد از انقلاب باعث گردیده تا مراکز قدرت و تصمیم گیری در کشور به ویژه پس از انقلاب اسلامی، همواره تعاملات خود را با این گروه حفظ و در برنامه ها و اقدامات خود نقطه نظرات ایشان را نیز مورد ملاحظه قرار دهند.

درخصوص رابطه مرجعیت با مردم و با حکومت باید دو مقطع زمانی را از هم تفکیک کرد؛ در دوران پیش از انقلاب هرچه ارتباط مراجع با حکومت ها کمرنگ تر و غیر علنی تر بود، رابطه آنها با مردم نزدیکتر و تنگاتنگ تر و بالعکس کسانی که ارتباط نزدیکتر و علنی تری با حکومت داشتند از نظر مقبولیت در میان مردم جایگاه نازلتری داشتند. به دیگر بیان از نظر تاریخی مردم بیشتر متمایل به تلقی جدایی دین از ت به معنای عدم مداخله دین در ت و بالعکس بودند و غالب مراجع دینی نیز با پرهیز از ورود به حوزه های ی، ضمن حفظ شأن و جایگاه دینی و مذهبی خود، توانستند درخت دینداری عامه را فربه تر و تنومندتر از پیش نمایند و به نظر می رسد همین پرهیز تاریخی از ورود به عرصه ت به آنها قداستی خاص بخشید و به عنوان منبعی موثق و مورد رجوع عامه مردم قرار داد.

دوری مراجع و نهادهای سنتی مذهبی از حاکمیت در پیش از انقلاب اسلامی این فایده را داشت که در برهه هایی که مردم شاهد ضعف و ناکارآمدی دولت ها و حاکمیت بودند، از طرف مردم هیچ تقصیری متوجه نهاد دین نمی شد و در باور و ذهنیت تاریخی عامه، راه دین و ت جدا بود و هر کدام مسئول تحولات و رخدادهای پیش آمده در حوزه خود بودند.

پس از انقلاب اسلامی اما داستان تغییر کرد، در اواخر دهه 40 و سالهای ابتدایی دهه 50 تعداد قابل توجهی از مراجع و علمای دینی بطور علنی وارد مبارزه ی با حاکمیت شدند و همین همراهی مراجع و علمای سنتی با انقلابیون، مردم را نیز که تا آن روز اعتمادی سنگین به این گروه داشتند به صحنه مبارزه آورد و معادلات را عوض کرد.

پس از پیروزی انقلاب رابطه مراجع با حاکمیت و مردم از شکل گذشته خارج شد و مراجع و علمای دینی در جایگاه حامیان و تاییدکنندگان حکومت و حاکمیت نیز قرار گرفتند و معدود صداهای مخالفی که در میان این گروه درخصوص انقلاب و حاکمیت وجود داشت خاموش شد.

ورود علنی و آشکار مراجع و علمای دینی به عرصه ت و حکومتداری شاید بزرگترین قمار ت شیعه در طول تاریخ بود که درصورت موفقیت می توانست نقطه عطفی در تاریخ تحولات شیعه قلمداد شود و درصورت شکست نیز می توانست تشیع را وارد بحرانهای خودساخته و نابودگر نماید. در همان سالهای ابتدایی انقلاب نیز عده ای در گوشه و کنار مخالفت خود را با حضور علما و ون دینی در ساختار حکومت اعلام می کردند که البته این اعتراضات راه به جایی نبرد و وعده هایی که در ابتدای نهضت درخصوص عدم ورود ون به حکومت داده شده بود نیز محقق نشد.

در دهه نخست انقلاب که کشور درگیر ناآرامی ها و سپس جنگ تحمیلی شد، تمرکز حاکمیت و مردم نیز بر حفاظت و پاسداری از میهن بود و مراجع و علمای شیعه نیز در سراسر کشور برضرورت مشارکت همگانی در جنگ علیه اشغالگران توصیه و تاکید داشتند و به همین ترتیب در این دوره شاهد همراهی تام و تمام مراجع و علما با حاکمیت هستیم.

دوران پس از جنگ که از آن با عنوان دوران سازندگی یاد می شود، آغاز دورانی بود که فشارهای اقتصادی و مشکلات معیشتی بیش از گذشته بروز و ظهور پیدا کرد و نیز درهمین دوره بود که نخستین جرقه های انشقاق در قم زده شد. داستان آیت الله منتظری و حوادث مربوط به او شوکی بزرگ بر جریان مرجعیت شیعه در قم وارد کرد. پس از این اتفاق برخی از علما و مراجع در همراهی بی چون و چرا با حاکمیت دچار تردید شدند و مشی و روشی محتاطانه را در پیش گرفتند. البته این گروه هیچ گاه بطور جدی و علنی وارد حوزه نقد حاکمیت و اعتراض به آن نشدند اما با اعتزال و گوشه گیری، از ورود به مناسبات ی پرهیز کرده و به نوعی وارد دوران تقیه شدند.

با پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی، مطالبات مردم از حاکمیت بسیار گسترش یافت و ناکارآمدی در بخش های مختلف اجرایی بیش از پیش مشهود شد. همین ناکارآمدی ها اندک اندک تاثیرات منفی خود را بر روی ذهنیت مردم نسبت به نحوه حکمرانی و مملکت داری حاکمان آغاز کرد.همانگونه که گفته شد همزمان با دوران سازندگی فشارهای اقتصادی بر مردم بیشتر شد و نیتی های اجتماعی به دلیل نابسامانیهای اقتصادی نیز شکل گرفت.

از دوران پس از جنگ تاکنون غالب مراجع و علمای دینی بدون توجه به تغییرات و تحولات اجتماعی و فرهنگی در لایه های زیرین جامعه، اقدامات خود را بیشتر معطوف به مسایل و مباحث ی آن هم در جهت تایید حکمرانان کشور و حاکمیت کرده و از نظر الهیات اجتماعی به شدت کم کار بوده اند. همین بی اعتنایی ها به ویژه درخصوص اوضاع معیشتی جامعه و مردم و نابسامانیهای موجود در کشور، ذهنیت مردم را نسبت به جریان سنتی مرجعیت درگیر تحول کرد. مردمی که زیر فشارهای سنگین اقتصادی، رفاه و معیشت آنها مورد تهدید قرار گرفته بود، خود را به نوعی بی پناه یافته و تنها شاهد موضعگیری های لسانی مراجع شیعه آن هم در حد توصیه و سفارش به دولتمردان برای توجه به وضعیت معیشت و رفاه مردم می دیدند.

سکوت و همراهی مراجع و علمای دینی درقبال تهدیدات رفاهی و معیشتی مردم که جامعه را در می نوردید باعث رواج نگاه تردید آمیزی به این قشر گردید و این تلقی را که ت سنتی بواسطه امتزاج با ت و حاکمیت، دیگر واجد آن پایگاه مردمی گذشته نیست را گسترش داد.

در سالهای پس از انقلاب و به ویژه در دهه اخیر، تشکیلات وابسته به مرجعیت شیعه بطور چشمگیری گسترش یافت و نتیجه آن وابستگی بیش از پیش این نهاد مقدس به حاکمیت و دولتها گردید. همین وابستگی ها به ویژه در بخش مالی برای تشکیلات پیرامونی شاید مهمترین دلیل سکوت و همراهی مراجع با حاکمیت و دوری از مردم است که متاسفانه در این سالها این روند سرعت بیشتری به خود گرفته است. گذشته از این، تدوین و اجرای نظامنامه ای درخصوص شناسایی،تعیین و معرفی مراجع جدید نیز شائبه ی حکومتی شدن نهاد مرجعیت را پیش کشیده است.

گویی مرجعیت شیعه در این سالها ـ و شاید بالاجبارـ استقلال هویتی خود را از دست داده و در مقایسه با 50 سال پیش دچار تنزل رتبه اجتماعی گردیده است. در خوش بینانه ترین حالت می توان گفت که مرجعیت شیعه در قم، به ویژه در دو دهه گذشته،خود را وارد دوران تقیه کرده است. اینکه این تقیه تا چه حد درست، به جا و قابل دفاع باشد و یا اینکه چه فواید و یا تبعاتی برای کیان تشیع در پی خواهد داشت را، تاریخ برای ما روایت خواهد کرد.


که در سفر استانی اش به یزد و کرمان به شکلی غافلگیرانه توپخانه را علیه مخالفان و منتقدانش فعال کرده بود، فکرش را هم نمی کرد که در مخالفت با او چنان اجماع نانوشته ای شکل بگیرد که نه فقط خودش که کل دولتش را به چالش بکشاند.واکنش های سخت از سمت لایه های مختلف قدرت چنان شوک بزرگی به او وارد کرد که تمام معادلاتش را بهم ریخت و او مستاصل به دنبال راهی بود تا خود و دولت خسته اش را نجات دهد. دولتی که اینک با سنگین ترین و سخت ترین و از قضا منسجم ترین مواجهه ی گسترده مخالفان و منتقدانش از سال 92 تاکنون مواجه شده بود به ناچار باید موضوع و بهانه ای پیدا می کرد تا زمین بازی را به نفع خودش تغییر دهد و برای این کار یک راه بیشتر نداشت و آن انفجار عمومی از طریق اعلام قیمت جدید بنزین بود؛ اقدامی که قبلا در شورای هماهنگی قوا مصوبه اش را گرفته  و در زیر عبای خود داشت.

اقدام و اتاق فکر امنیتی اش در اعلام ناگهانی نرخ جدید بنزین ـ علیرغم تکذیب های مکرر وزیر و سخنگوی دولتش در روزهای قبل ـ را می توان به مثابه یک کودتا دانست، کودتایی که امنیتی ترین رئیس جمهور ایران با درگیر کردن مقام رهبری هزینه آن را برای حاکمیت بسیار بالابرد. درواقع او با این کار از رهبری انتقام گرفت چرا که  تصور می کرد بخش قابل توجهی ازهجمه های مخالفان و منتقدانش با چراغ سبز ایشان انجام می گیرد.

جدای از رهبری، شاید بتوان فوری ترین نتیجه این کودتا را متوجه قوه قضاییه و سید ابراهیم رییسی دانست؛ او که در ماههای اخیر با اقدامات سنگین و اعتمادآفرین خود در میان مردم و افکار عمومی به پرچمدار مبارزه با فساد و پیشگام جریانی بدل شده بود که اندک اندک اعتماد مخدوش مردم به حاکمیت را در مسیر ترمیم جلو می برد به ناگاه میدان را به بازیگران امنیتی رییس جمهور واگذار کرد.

تیم آقای رییس جمهور با برنامه ریزی دقیق و حساب شده و با کمک رسانه های دراختیار، ضمن فضاسازی لازم از همان ساعات اولیه اعلام نرخ جدید بنزین، بر نقش شورای هماهنگی قوا و موافقت روسای قوای دیگر با این مصوبه تاکید و تصریح کردند. همین جریان سازی امنیتی ـ رسانه ای کار خودش را کرد و افکار عمومی که تا همین دیروز با امیدواری اقدامات و تلاشهای سید ابراهیم رییسی را نظاره می کرد به یکباره علامت سوال و تعجبی بزرگ در پیش نامش نهاد.

مشاوران امنیتی به خوبی از ضعف حلقه مشاوران ابراهیم رییسی آگاه بودند و او را به باتلاقی کشاندند که به مراتب دهشتناک تر،کشنده تر و نابودکننده تر از باتلاق تتلو بود.

همین مشاوران گذشته از رییسی، در پازل حساب شده خود به خوبی نزدیکان و اطرافیان رهبری را نبز با خود همراه کردند به نحوی که قبل از بلند شدن فریادهای اعتراض جامعه نخبگان و یون درون نظام، ایشان صبح یکشنبه در جلسه درس خارج فقه خود به گونه ای سخن گفته و از تصمیم سران قوا حمایت کردند که جامعه نخبگانی منتقد در شوک موضعگیری ایشان قرار گرفتند. این موضعگیری محصول لابی همان هسته مشاوران امنیتی با مجموعه بیت بود که هرچند رهبری از نقطه نظر امنیتی ناگزیر از اتخاذ چنین موضعی بود اما در کل قابل دفاع نبود. برنده ی این موضعگیری پیش و بیش از دیگران بود که با کمک اتاق فکرش به خوبی رهبری را هم به میدان کشانید و برای او هزینه ای سنگین ساخت.

با یک تیر چند نشان زد، هم رهبری را متحمل هزینه ای بسیار سنگین کرد ـ که البته این خود نتیجه ضعف حلقه مشاوران ایشان و فقدان مشاوران دلسوز،آگاه،شجاع،جسور و با تدبیر در اطراف رهبری و بیت ایشان است ـ و هم توانست جریان اعتماد عمومی مردم به قوه قضاییه و به تبع آن حاکمیت را که در حال شکل گیری و ترمیم بود به چالش بکشد و هم تا حدی تاوان برخورد با نزدیکانش را از سید ابراهیم رییسی بگیرد و هم تلاش کند تا در بازی باخته ی «جریانات درون خبرگانی» برای فردای پس از آیت الله ای عرض اندام کرده باشد. خلاصه اینکه این اقدام کودتایی علیه سه جایگاه بود: مردم،رهبری،رییسی.

بدون تردید نظام جمهوری اسلامی سالهای سال هزینه و تاوان این کودتا را خواهد پرداخت و هرچند افکار عمومی امیدوار به محاکمه نیست، اما «تاریخ» او و ژنرالهایش را محاکمه خواهد کرد.


اوضاع این روزهای جهان اسلام بسیار پیچیده،بحرانی و اسفناک است.درگیری های خونین و مرگبار در گوشه و کنار آن توجه افکار عمومی جهان را به خود جلب کرده است؛تنازعاتی که ریشه در دامن زدن به اختلافات بین مذاهب دارد.تلاش گستردة رسانه های غربی برای القاء درگیری و جنگ مذهبی در جهان اسلام با تمرکز بر تقابل شیعه و سنی بصورت انکار ناپذیری ثمربخش و موفق بوده است.

مسلمانان از میانمار و هندوستان و پاکستان و افغانستان گرفته تا بحرین و عراق و عربستان و البته سوریه و مصر هرروزه شاهد نزاع های خونین مذهبی و اقدامات تروریستی اند. رسانه های غربی در یادداشت ها، گفتگوها و اخبار و گزارشهای خود به شدت در تلاش برای القاء تقابل شیعه و سنی در ذهن مخاطبان خود هستند. دستگاه های اطلاعاتی غرب که در سالهای اخیر همواره بر طبل تقابل کوبیده اند،این روزها ناقوس جنگ شیعه و سنی را نیز به صدا در آورده اند.

این نوشتار نه درپی بررسی چند و چون تقابل شیعه و سنی بلکه درصدد یادآوری جایگاه و نقش مهم مرجعیت دینی بطور عام و مراجع شیعه بطور خاص و مسئولیت مهم ایشان در ضرورت برداشتن گامهای عملی در رفع این تقابل و حذف این چالش است.

روشن است که جهان تشیع و بویژه ایران در سالهای اخیر با رویکرد خاص دولت نهم و دهم در اتخاذ ادبیات تهاجمی در حوزه کلامی و الهیات ی در مواجهه با کشورهای اسلامی و تاکید بیش از حد بر الهیات آخرامانی شیعه و نیز تضعیف گفتمان تقریب مذاهب نقش قابل توجهی در کمک به تقابل بیشتر شیعه و سنی و نیز افزایش حجم مخاصمات و بی اعتمادی های مذهبی در جهان اسلام داشته است.حاصل آنکه افراط گرایی های مذهبی هم در میان اهل سنت و هم در جهان تشیع وضعیت را پیچیده تر و اختلافات فیمابین را عمیقتر کرده، بطوری که امروزه ذهنیت اهل سنت نسبت به تشیع به شدت منفی و سرشار از بی اعتمادی است.

در این برهه از زمان وظیفة علما و مراجع شیعه بیش از پیش سنگین تر و حساس تر شده است و ضرورت برداشتن گام های مثبت و اقدامات عملی و ملموس ـ هرچند یک سویه ـ از سوی ایشان در جهت تبدیل این تقابل به یک تفاهم سازنده بیش از همیشه احساس می شود.

تایید،تبیین و تاکید بر مبانی گفتمان تشیع اعتدالی توسط مراجع شیعه و تلاش در جهت ترویج و گسترش این گفتمان می تواند اولین و اساسی ترین گام در بهبود تصویر ذهنی جهان سنی مذهب از شیعیان به شمار آید.

ایفای نقش جدی تر مراجع شیعه نیازمند اقدامات ویژه و اصلاح ساختارهای متعدد در حوزه های مختلف است و در این راستا به نظر می رسد نکات زیر قابل تامل باشد:

ـ بازنگری و اصلاح سیستم و ساختار تشکیلاتی مراجع شیعه

ـ تشکیل کمیته ها و ایجاد واحدهای پیگیری تحولات بین المللی بویژه کشورهای اسلامی در بیوت مراجع که به عنوان مثال می توان نسبت به تاسیس میزهای جداگانه برای هر یک از کشورهای اسلامی اقدام کرد.نظیر میز عراق،میز سوریه،میز مصر و

ـ برگزاری مستمر و منظم دیدارهای دوستانه خصوصی بین علما و مراجع شیعه با علمای اهل سنت و بحث و تبادل نظر پیرامون تحولات جهان اسلام

ـ تقویت گفتگوهای سازنده بین مذاهب اسلامی به دور از هرگونه برنامه های صوری و نمایشی و رسانه ای.

ـ برقراری،توسعه و تقویت روابط مراجع شیعه با علمای بزرگ اهل سنت در داخل کشور نظیر کردستان، خراسان،گلستان، سیستان و بلوچستان.

ـ طرد و ایجاد محدودیت و ممنوعیت فعالیت افراد و جریانهایی که در داخل و خارج از کشور در جهت تقابل بین شیعه و سنی تلاش می کنند.

ـ ضرورت ارائه گزارش های مرتبط با تحولات دنیای اسلام توسط نهادهای اطلاعاتی و امنیتی به مراجع و علمای طراز اول شیعه در جهت روشنگری و پیشگیری از موضعگیری های نادرست و شتابزده.

ـ ارائه گزارشهای واقع بینانه توسط دستگاه های مرتبط حاکمیتی و دولتی به مراجع و پرهیز از کلی گویی در دیدارها.

ـ پرهیز از هرگونه اظهار نظر و موضعگیری تند و افراطی در قبال مسایل و موضوعات کلامی بین المذاهب.

ـ به کارگیری مشاوران توانمند در حوزه های مختلف فرهنگی،اجتماعی،ی و بین الملل توسط مراجع شیعه.

ـ ضرورت استفاده دولت از پتانسیل مراجع و علمای شیعه در راستای گسترش و تقویت دیپلماسی عمومی در جهان.

ـ ضرورت استفاده از پتانسیل اساتید دانشگاه ها توسط مراجع و توسعه و تقویت روابط متقابل.

ـ  طراحی،تدوین و ارائه دوره های آموزشی شیعه شناسی توسط دانشگاه های معتبر داخلی بصورت مجازی و غیرحضوری برای علاقمندان در سراسر جهان تحت نظر مراجع.

ـ وم توجه جدی مراجع به فضای مجازی و تدوین برنامه های راهبردی در جهت حضور مفید، مستمر و هدفمند در آن.

امید است ضمن اصلاح سیستم تشکیلاتی مرجعیت شیعه و درک شرایط جدید جهان اسلام،علما و مراجع عظام بتوانند با حضوری فعالانه همراه با اتخاذ موضعگیری های خردمندانه و هوشیارانه  در نقش بر آب کردن توطئه دشمنان اسلام در تحقق کامل تقابل شیعه و سنی و آغاز جنگ های فرقه ای و شکست پروژه شیعه هراسی موفق و در پیشگاه حضرت صاحب(عج) سربلند باشند.


25ژانویة2011 آغاز حرکت عظیم مردمی در مصر، نقطة عطفی در تحولات خاورمیانه و جهان اسلام تلقی می گردد.به قدرت رسیدن اخوان المسلمین افق های جدیدی را پیش روی دنیای اسلام گشود و نقش پررنگ و تاثیرگذار الازهر در تحولات مصر جدید و آرایش ی آن کشور را بیش از پیش نمایان ساخت.

الازهر به عنوان نماد اسلام سنی مذهب، پس از انقلاب مصر به سرعت جایگاه از دست رفتة خود را باز می یابد و قدرت تاثیرگذاری اش را به عنوان یک مرجع قدرتمند با پشتوانه ای اجتماعی و این روزها ی به رخ جهانیان می کشاند.هرچند به سختی می توان قدرت جریان سازی و تصمیم سازی الازهر در مصر مبارک را نیز نادیده گرفت اما این روزها در مصر مُرسی، الازهر به عنوان مرجعی تاثیرگذار و تصمیم ساز نقشی پررنگ و اساسی ایفا می کند و نگاه های بسیاری را به خود معطوف کرده است. جایگاه و قدرت معنوی الازهر  درنظام جدید مصر بر روابط این کشور با دیگر کشورها و بویژه دنیای اسلام نیز تاثیر گذاشته است.

تاکنون هیچ کدام از دولتهای پس از انقلاب اسلامی در ایران در برقراری رابطه با مصر توفیق نداشته و پس از این نیز در مواجهة با مصر جدید بدون ملاحظات الهیاتی و کلامی و صرفا بواسطة پشتوانة ی توفیق نخواهند یافت. سفر رئیس جمهوری اسلامی ایران به مصر و دیدارش با علمای الازهر و حواشی بوجود آمده در خلال آن دیدار، نشانگر فاصله عمیق و سرشار از سوء تفاهمات الهیاتی بود. سخنان نماینده الازهر در کنفرانس خبری با رئیس جمهوری اسلامی ایران، نشان داد که الازهر در گفتگوهای الهیاتی ما با فِرَق اسلامی جایی نداشته و اگر هم داشته،در آن توفیقی حاصل نشده است.

نادیده گرفتن نهادهای تاثیرگذار مذهبی و اجتماعی در جهان اسلام از طرف ما و فردگرایی بیش از اندازه و دلخوش بودن به حضور افراد حقیقی و نه حقوقی قوی و قدرتمند در سلسله نشست های متعدد و عریض و طویل برگزار شده در طول این سالها در ایران، اگر نگوییم هیچ نتیجة کلانی در بر نداشته، لااقل کم فایده بوده است.

تجربة گفتگوهای الهیاتی در درون جامعة مسیحی و نتایج و پیامدهای ی،اجتماعی و فرهنگی اش در جهان مسیحیت می تواند الگویی باشد برای پیمودن راه دراز و پر پیچ و خمی که ما در پیش داریم. اعزام هیاتهای متعدد از کشورهای مختلف به الازهر نشانگر توجه جدی به گفتمان الهیاتی در کنار گفتگوهای ی است و اتخاذ این نوع استراتژی بیانگر تاثیر فراوان این نهاد مذهبی بر نظام حاکم بر مصر جدید است.این نکته زمانی روشنتر می شود که به تعلق خاطر و وابستگی جریان اخوان المسلمین حاکم بر مصر به الازهر توجه و نقش پررنگ آن را در تحولات پس از انقلاب2011 مشاهده کرد.

دربارة رابطة ایران و مصر، مساله بسیار متفاوت و پیچیده است؛ تقابل تاریخی شیعه و سنی در طول تاریخ تجربه های تلخی را به یادگار گذاشته و ذهنیت تاریخی هریک را نسبت به دیگری دچار کج فهمی، بدبینی، بی اعتمادی و شک و تردید کرده است و حکومت شیعی در ایران امروز در مواجهه با جهان اسلام درگیر همین کج فهمی ها، بدبینی ها، سوء ظن ها و بی اعتمادی هاست.

سفر رئیس جمهوری اسلامی ایران به مصر و اتفاقات و حواشی دیدارش از الازهر و گفتگوی او با علمای الازهر نشان داد که با گذشت35سال از انقلاب اسلامی در ایران، ذهنیت تاریخی گذشته همچنان قدرتمندانه پابرجاست و دیوار بی اعتمادی مذهبی به غایت بلند؛و برقراری رابطة پایدار و راهبردی با مصر بدون تردید نیازمند رفع این سوء تفاهمات و از بین بردن بی اعتمادی ها و رسیدن به یک فهم و درک مشترک است و این تحقق نخواهد یافت مگر با روی آوردن به گفتگوهای الهیاتی؛گفتگوهایی هرچند دشوار و سنگین و پر فراز و نشیب، اما امیدبخش و نوید دهندة آینده ای روشن.

برای رسیدن به موفقیت در این گفتگوها فیضیه می تواند و باید به عنوان نماد تشیع در جهان اسلام فعالانه نقش آفرینی کند و البته که برای گام نهادن در این راه، ناگزیر از بازنگری جدی در وضعیت موجود است.

از مواردی که امروزه ما را در گفتگوهای الهیاتی در تنگنا قرار داده و آزار می دهد می توان به عدم اشراف بر جریانهای فکری، اجتماعی و ی  در درون جهان اسلام؛ نبود استراتژی مشخص و بعضا همسو نبودن استراتژیهای موجود؛ برنامه ریزی های رویاپردازانه، بلند پروازانه و غیر واقع گرایانه؛ عدم توجه به تحولات گفتمانی در جهان اسلام؛ ضعف درتگذاری در جهت هدایت پتانسیل موجود و عدم بکارگیری مشاوران توانمند در حوزه های مختلف اشاره کرد و راه حلهای آن را نیز می توان در ضرورت تدوین استراتژی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت در عین پرهیز از رویاپردازی در مراحل مختلف آن؛تلاش در جهت فهم و درک فضای حاکم بر مناسبات بین المذاهب در جهان اسلام؛ضرورت پیشگیری از تمامیت خواهی در گفتگوهای الهیاتی؛ وم تحلیل و واکاوی و ریشه یابی رویکردها و مواضع ضدشیعی در جهان اسلام و بررسی علل گسترش آن؛ ضرورت توجه جدی به فضای مجازی و فراهم نمودن دسترسی آسان،رایگان و همگانی به کتب، منابع و مآخذ شیعی و مهمتر از همه مم نمودن خود به پایبندی به قواعد حاکم بر گفتگوها در عین صبر و شکیبایی  جستجو کرد.

به نظر می رسد الازهر اولین و مهمترین ایستگاه در مسیر برقراری رابطة پایدار با مصر است که برای رسیدن به مقصد ناگزیر از توقف در آن و بازسازی و بهسازی ذهنیت تاریخی طرفین،رفع سوء تفاهمات و بی اعتمادی ها و دستیابی به یک فهم مشترک از یکدیگر هستیم و انتظار می رود فیضیه به عنوان نماد تشیع در جهان اسلام، با درک این مهم و جدی گرفتن دغدغه های مقام معظم رهبری درین حوزه ـ که همواره پیگیر تحقق وحدت واقعی در جهان اسلام بوده و بر آن تاکید می کنند ـ و با محوریت شخص معظم له ضمن تشکیل «کمیسیون مشترک گفتگوی الهیاتی فیضیّه ـ الازهر»،گامهای اساسی در این راستا بردارد.

بدون شک تحقق این مهم به دور از افراط و تفریط های گذشته ،می تواند ثمرات و برکات بسیار زیادی برای جهان اسلام و بویژه عالم تشیع دربرداشته باشد.


رخدادهای اخیر قم و حوادث مشابه آن در سالهای اخیرـ در شهرهای مختلف ایران ـ بهانه ای شد برای پرداختن به مساله ای با پیشینه ای کهن،که شکل امروزی آن با ویژگیهای متفاوت از گذشته و البته پیچیده تر، جامعه جهانی را رنج می دهد: افراط گرایی دینی.

افراط گرایی دینی یکی از پیچیده ترین چالش هایی است که دنیای امروز با آن دست به گریبان است و در میان همه ادیان و مذاهب زنده جهان،گونه های مختلف و متفاوتی از آن به چشم می خورد،از افراط گرایان یهودی گرفته تا مسیحی و بودیست و هندو و مسلمان. امروزه افراط گرایی دینی یکی از مهمترین موانع در مسیر تحقق صلح جهانی است و همین نکته ضرورت گفتگوی ادیان برای چاره اندیشی در برابر آن را بیش از هر زمان دیگری متذکر می گردد.

پیامد های ی،اجتماعی،فرهنگی و دینی این رویه ناپسند بر همگان آشکار است.تاثیر شگرف آن بر تصویر سازی دیگران از سنت دینی ای که هر جریان افراط گرا،از آن سر برآورده است،قابل انکار نیست. شاهد مثال ما اقدامات افراط گرایان صهیونیست در فلسطین،القاعده در افغانستان،بودائیان در میانمار،هندوها در هند و.،و به تبع آن تاثیر عمیق اقدامات آنها بر ذهنیت افراد جامعه بشری از هریک از سنت های دینی مذکور است.

افراط گرایان به برتری افکارشان بر اندیشه های مخالفین و رقبا ایمان دارند و هرگز تساوی حقوق خودشان با حقوق دیگران را نمی پذیرند.در نظر آنها آزادی فکر و اندیشه تا زمانی قابل قبول است که افکار دیگران مغایرتی با عقایدشان نداشته باشد.ایده های مخالف،حق ابراز ندارند و اگر هم ابراز شوند، محکوم به شکست اند. در هر شرایطی مباحث باید به سود ایشان خاتمه یابد و همه چیز مطابق میل آنها باشد. طرفداران این اصول،تنها خودشان را مستحق و برحق می دانند و همین حس حقانیت مطلق آنها را خیلی زود به خصومت و خشونت وا می دارد.آنچه افراط گرایان دینی را با دیگران درگیر می سازد، احساس برتری شان نسبت به افرادی است که یا همانند آنها نمی اندیشند و یا هم کیش و هم عقیده آنها نیستند. ایشان تنها به آن بعد از مساله می پردازند که ادعای بهتر و برتر بودن عقیده شان را استحکام بخشد و تنها به حقایقی می اندیشند که دربرگیرندة امتیازاتی است برای خود و گروهی که خود را عضو آن می دانند.

 افراط گرایی دینی در جهان اسلام، حکایتی تلخ و گزنده دارد و تفرقه و تشتت در درون جامعه اسلامی مهمترین محصول آن است. افراط گرایان اسلامی با اقدامات خود باعث شده اند، چهره ای که از اسلام و مسلمانان در افکار عمومی جهان شکل می گیرد، به شدت غیر واقعی و کاذب باشد. امروزه این رویه دنیای اسلام را رنج می دهد و دینی را که شاخصة آن صلح و گفتگوست به عنوان دینی طرفدار خشونت و ترور معرفی می کند.

دشمنی ایدئولوژیک جهان غرب با دنیای اسلام باعث شده است تا رسانه های گروهی غرب با دستاویز قراردادن حرکتهای افراط گرایانة اسلامی ـ که حاصل سطحی نگری،تمسک به ظواهر و برداشتهای غلط از آموزه های دینی توسط افراط گرایان مسلمان است ـ و معرفی آنها به عنوان چهرة عمومی مسلمانان، تصویری متفاوت و وارونه از اسلام را به جهانیان عرضه کنند، به نحوی که بسیاری از ایرادات و اشکالات و اعتراضات وارده از سوی دیگر ادیان و مخالفان اسلام، چیزی جز استناد به همین رفتارها و اقدامات و عقاید افراطی این گروه ها نیست.

نکته اساسی و قابل تامل در بررسی جریان های افراط گرایی اسلامی، عدم وابستگی گروه های افراط گرا به سنت شیعی است. چرا که عقلانیت و اعتدال مهمترین شاخصة سنت تشیع است و در سرتاسر منابع شیعی به کرات بر آن تاکید و توصیه شده است و می توان ادعا کرد که توجه به این دو شاخصة اصلی یعنی عقلانیت و اعتدال ـ که برآمده از آموزه های قرآنی و روایات ائمة معصومین(ع)ومنابع اصیل شیعی است ـ تشیع را تا به امروز از افتادن در ورطة افراط گرایی دور نگاه داشته است.

اما واقعیت تلخ جامعه شیعی امروز، نفوذ و ظهور گروه ها و نحله های غیر شیعی و شبه شیعی است که با رفتارهای افراط گرایانة خود سعی در مخدوش نمودن سیمای اعتدالی تشیع دارند. روشن است که این رفتارها و حرکات از ساحت سنت امامیه به دور است و بیشتر محصول تاثیر جریانهای التقاطی مانند جریان نوظهور شیعیان اشعری مسلک است، اما همین اندک افراط گری ها،واکنش شدید علما و مراجع و حوزه های علمیة شیعی را می طلبد، چرا که به گواهی تاریخ، هرگونه چشم پوشی، مسامحه و مدارا با این نوع جریانها و افراط گرایی ها پایان خوشی را برای جامعة شیعی و کیان تشیع رقم نخواهد زد.

خلاصه اینکه افراط گرایی دینی«درد مشترک»تمام جوامع دنیای امروز است و این درد مشترک،بدون تردید نیازمند یک «اقدام مشترک»است.اقدامی مشترک و همه جانبه، با ملاحظة تمامی ابعاد ی،امنیتی،اجتماعی و فرهنگی و با مشارکت تمامی اجزاء جامعة جهانی، از نهادهای بین المللی گرفته تا دولتها و نهادهای دینی درون هر سنت.

روشن است که عقلانیت و اعتدال و امنیت، نیاز ضروری جهان امروز ماست و افراط گرایان با نادیده گرفتن این نیازها و با مجموعه اقداماتشان، به جای تلاش برای سازش و رسیدن به موافقت و همراهی و همگرایی، با ناسازگاری و مجادله فضای دموکراتیک را متشنج کرده و با افراط در عقیده و عمل به افزایش بحران ها و تنش ها کمک می کنند.

مقابلة جدی و مبارزة جهانی و منسجم با هر نوع افراط گرایی و در هر جای جهان، وظیفه ای همگانی است و سکوت در برابر اینگونه جریان ها به مرور سراسر دنیا را دچار بحران  و حتی فاجعه خواهد کرد، فرقی هم نمی کند آتش این بحران و فاجعه در کجای این عالم روشن گردد؛ اورشلیم یا قم.


رابطة حوزه و دانشگاه را می توان به سه دوره تقسیم کرد:دوره اول از ابتدای تاسیس دانشگاه تا دهة 50؛دوره دوم از دهه 50 تا پیروزی انقلاب اسلامی و دورة سوم پس از انقلاب اسلامی.

در تمام طول دوره اول تنش بر روابط حوزه و دانشگاه حاکم بود، به حدی که هیچ یک دیگری را بر نمی تابید و بیشتر در جهت نفی یکدیگر تلاش یا به تعبیری مبارزه می کردند.در سالهای ابتدای دهه 50 و همزمان با شدت گرفتن مبارزات مردمی، خیل عظیم دانشجویان نیز به صف مبارزه پیوستند و این آغاز یک اتفاق مبارک بود.هرچند ناگفته نماند که بسیاری از اساتید دانشگاه ها رغبت چندانی به این کار نشان ندادند. با پیروزی انقلاب اسلامی و بواسطة کاریزمای خاصی که درشخصیت حضرت امام (ره) بود، نگاه جامعه دانشگاهی به ت و حوزه های علمیه تلطیف شد. همراهی جامعه دانشگاهی با انقلاب و تاثیرات آن بیش از پیش اهمیت آن را نمایان کرد و امام بزرگوار نیز با درک جایگاه استراتژیک دانشگاه در جامعه بر ضرورت تقویت آن و نیز همدلی و همراهی با آن تاکید کرد.

شهادت آیت الله مفتح در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران نقطة عطفی بود تا امام با نامگذاری آن روز به عنوان «روز وحدت حوزه و دانشگاه»،آرزوی خود را به عنوان یک مطالبه از حوزه و دانشگاه علنی کند، وحدتی که علیرغم تلاشهای آغازین آن هیچ گاه تحقق نیافت.

روابط بین حوزه و دانشگاه تا سالهای پایانی جنگ تحمیلی، همان روابط حسنة دوره مبارزات انقلاب بود.پس از جنگ و از ابتدای دهه70 بحث وحدت حوزه و دانشگاه مجددا در محافل مختلف رسمی مطرح گردید.در تمام این سالها، با وجود تاکیدات مکرر مسئولان عالیرتبه نظام بر ضرورت تحقق وحدت حوزه و دانشگاه، در عمل اتفاق خاصی نیفتاد و صرفا به برگزاری مراسم های سالانه، نشست ها و مصاحبه ها بسنده شد. درعدم تحقق این وحدت شاید بیش از دانشگاه ها، این حوزه های علمیه بودند که با تقدس بخشی به خویش و جایگاه خود و نگاه فرودستی به دانشگاه،بیشترین سهم را از آن خود کردند.

با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب هنوز نگاه و رویکرد حوزه به دانشگاه،همان رویکرد قبل از انقلاب است. ضعف معرفتی حوزه های علمیه از شرایط و وضعیت دانشگاه ها موجب ارائة قضاوتهای نادرستی می شود که غالبا به افزایش سوءتفاهم ها کمک می کند. اظهار نظرهای ناآگاهانه و بعضا مغرضانة برخی از افراد در درون حوزه های علمیه نسبت به دانشگاه ها،این شکاف را عمیقتر و مسیر رسیدن به وحدت را ناهموارتر میکند.

حوزه محوری بیش از حد و نادیده گرفتن پتانسیل های موجود در دانشگاه ها بویژه در زمینة علوم انسانی نیز از عوامل تشدید این فاصله اند؛ به این موارد باید دور بودن واقعی حوزه های علمیه از دانشگاه ها و وجود نوعی رویکرد تمامیت خواهی نسبت به دانشگاه را نیز اضافه کرد. ضرورت تغییر رویکرد حوزه های علمیه به دانشگاه ها، اصلاح و بازسازی نگاه علمای حوزه به دانشگاه، توجه جدی به چالش شکاف بین نسل ها، پرهیز از نگاه تهدید محور به جامعه دانشگاهی و ارایه الگوهای کارآمد ارتباطی میان حوزه و دانشگاه می تواند ضمن اعتمادسازی، نخستین گام عملی در جهت تحقق واقعی وحدت حوزه و دانشگاه به حساب آید.

باشد که با تدوین استراتژی مشخص و منطقی و پرهیز از رویکردهای رویاپردازانه، بلندپروازانه و غیرواقع گرایانه گامی عملی درجهت تحقق آرمان دیرینة امام عزیز برداشته شود.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ارز دیجیتال سرو بلند خواب و بیدار Kyle جزوه ها دانستنی های شیمی آشپزی ایرانی دانلود پایان نامه - تحقیق انجمن خوشنویسان شعبه لاهیجان